سلام به همگی دل آسمون گرفته دل منم باهاش پس آپ امروز و با حاله آسمونی دله من بخونید نظر یادتون نره طوفان طعنه،خنده ما را ز لب نشست کوهیم و در میانه دریا نشسته ایم چون سینه جای گوهر یکتای راستیست زین رو به موج حادثه تنها نشسته ایم بگذار که به طعنه بگویند مردمان در گوش هم حکایت عشق مدام ما هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق ثبت است در جریده ی عالم دوام ما (فروغ فرخزاد)
و مرگ سهم تمام حیات حوا بود اسیر دست رسوم عجیب خواهد رفت به شوق باغ پر از یاس های شهر قدیم از این بهار دروغین نجیب خواهم رفت اگر چه گریه بر این شهر جرم زندان داشت میان همهمه ها من غریب خواهم رفت زمان کوچ شد،افسوس دست من خالیست غریب آمده بودم غریب خواهم رفت
. ـــ نامم را پدرم انتخاب کرد، نام خانوادگی ام را یکی از اجدادم!دیگر بس است.... راهم را خودم انتخاب میکنم... ــــ(دکتر شریعتی) .